چهارده ماهگیت مبارک شاهزاده ی مامان
سلام تنها امید تنهایی من
سلام
ماندگارترین صدا در حوالی من
سلام
روشن ترین یاد در اتاق تاریک من
سلام
آرامش لحظه های پرتلاطم من
سلام
فرشته ی نجات من ...
کوچولوی ناز من ، پسر قشنگم چهارده ماه از روزهای قشنگ با تو بودن گذشت و من همچنان روز به روز بیشتر عاشقت میشم ؛ نه تنها من بلکه تمام اطرافیانت خیلی دوستت دارن . مخصوصا عمه سحر که از وقتی دنیا اومدی تورو ندیده بود ولی وقتی دیدت و چند روز پیشت بود دیگه نمیتونست ازت دل بکنه از بس تو شیرین زبون و ماه و دلبری .ماهی که گذشت خیلی به شما خوش گذشت چون همش خونه مادرجون پیش عمه سحر و پسرعمه آرش بودی خیلی باهاشون جور شده بودی چون خیلی باهات باهات بازی میکردن و میبردنت بیرون شماهم که کیف میکردی اولین مسافرت کوچولوتم با عمه سحر رفتیم ویلای خاله زهرا ، خاله ی بابایی ، اسم اون روستا پاچی میانا بود که 1 ساعت با ساری فاصله داشت اونجا خیلی بهت خوش گذشت هم به تو هم به من و بابایی عجب اب و هوایی داشت چند روزی میشه که عمه جون رفته و شما هم هی نق میزنی میدونم داری بهونه میگیری و دلت تنگ شده اخه دو هفته پیششون بودی خیلی عادت کرده بودی ولی خب چه میشه کرد اونا رفتن بوشهر خونشون . ولی عکساشونو که بهت نشون میدم میخندی و کلی ذوق میکنی . باهم رفتیم ویلای خاله زهرا ، رفتیم توسکا چشمه ريال عباس آباد ، سنگ نو ؛ کلی بهمون خوش گذشت مخصوصا به تو گل پسرم که عاشق بیرون و شطنت کردنی ...
دو روزه که شما و بابایی باهم سرما خوردید از بس به بابا حمید خودتو میچسبونی و میری بغلش معلومه سرما میخوری چند روزه دارم پرستاریتونو میکنم تا شما دو تا عشق های من زودتر خوب بشید .
عکسهای ویلای خاله زهرا
عمه سحر
یه شب هم تولد آرش بود که خیلی خوش گذشت