شب یلدا
همه لحظه های پایانی پاییزت ، پر از خش خش آرزوهای قشنگ
یلدات مبارک پسرم
امسال دومین سالیه که تو یلدا پیش منو بابایی هستی چقدر باتو همه چی خوبه پسرم . امسال بزرگتر شدی و خیلی بهت خوش گذشت مخصوصا یه روز قبل شب یلدا شما پسردایی بابایی که چهار ماهش بود به همراه دایی و زندایی جون و دل ارام و دیدی که از راه خیلی دوری اومده بودن پیشمون و من و شما اولین باری بود که میدیدیمشون و اون روز هم خیلی بهت خوش گذشت حیف از اینجا رفتن کانادا و معلوم نیس چن سال دیگه ببینیمشون ولی عکس ها همیشه یاداور خاطراتن
عاشق نون گردویی هستی
وقتی به من بوس میدی
این النا چون دخترعموی خوشمل شماس
خونه مادرجون فاطی
شماو الینا دخترداییت
دایی جون مهربونت
شما و پدرجون
اینجت دتری خرما میخوری تازه از خواب پاشدی و حسابی ژولیده
یه روزم رفتیم عباساباد
عشق من
اینجا شبیه که از ارایشگاه اومدی و فرفری های خوشگلتو کوتاه کردی
فدای لبای شکلاتیش
یارتین کوچولو دلارام جون با ارین و بابایی