آرینآرین، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره

آرین مرد کوچولوی مامانی

این روزها ...

این روزا دیگه کم کم داری شیطون میشی دوس داری به همه ی وسیله ها دست بزنی ولی خب چون خرابشون میکنی مجبورم ازت بگیرم . در کشوهارو باز میکنی لباسهارو میریزی بیرون ، سیم تی وی و پرینترو در میاری ، دکمه های رسیور و میزنی ، کابینت هارو باز میکنی ، میری زیر میز قایم میشی مثلا نبینیمت ، مهر از تو جانماز پدرجون میگیری میخوری خلاصه کلی کارهای جدید انجام میدی و من همیشه باید مواظب شما باشم دیگه وقت ندارم به کارهای خودم برسم اینم بگم شدیدا بابایی شدی فقط بغل باباحمید دوست داری باشی بغل بقیه به زور میری حتی بعضی موقع بغل منم نمیای . شبها تو بغل بابایی میخوابی روزهام که همش داری با بابا بازی میکنی . از دست من به زور غذا میخوری ولی اگه بابا حمید بهت بده میخ...
15 خرداد 1393

یازده ماهگیت مبارک پسرم

گل پسر من ؛ فرفریه من ، خوشگل من ، نفس مامان دیگه کم کم داری مردی میشه واسه خودت وقتی صدات میکنم میگم آرین برمیگردی با اون چشمهای خوشگلت مامانی رو نگاه میکنی من کیف میکنم انگار اون لحظه دنیا مال منه . عاشق اون لحظه هاییم که میگی ماما ماما ماما پشت سر همم میگی فدات بشم شیرین زبونم . فقط میتونی ماما و بابا بگی عزیزدلم . ولی همین دو کلمه رو هم که میگی دلم واست ضعف بره . دیگه جونم برات بگه از شیطونیهات که هرچی بگم کم گفتم دستتو میزاری رو مبل تخت میز و دلت میخواد بایستی بعد که ایستادی کل اتاقو دور میزنی و به همه جا سرک میکشی یکی یکی وسیله هارو بازرسی میکنی و بعدم کم کم خرابشون میکنی . موس و کیبورد و پرینتر و کنترل خونه که از دستت اسایش ندارن . پی...
7 خرداد 1393

ده ماهگی و شیطنت های ارین

پسرکم ، مرد کوچولوی من ؛ الان که دارم این مطلبو مینویسم تو روی پاهای مامانی لالا کردی . انقدر زیبا و خواستنی هستی که زندگی من روهم زیبا کردی پسرم از وقتی پا توی زندگیمون گذاشتی زندگیمونو از این رو به اون رو کردی بابایی ماشین خرید خونه خرید ماشالله درامدش زیاد شد میدونم همه ی اینها با تو اومدن . پسر خوب و مهربونم ده ماهگیت آغاز شیطنت هاته جوری که من و بابایی از پست برنمیایم از بس انرژی داری و دوس داری بازی کنی . ماشالله پنجمین دندونتم داری در میاری بمیرم خیلی اذیت میشی . این روزها همش دستت و به دیوارو تخت و میز میگیری و بلند میشی دیگه دلت نمیخواد تو روروئکت بشینی . تا صدای اهنگ میشنوی واسه مامان قر میدی . دیگه هرچی از شیطنت هات و شیرین کاریها...
7 ارديبهشت 1393

اولین عید پسرکوچولوم سال 93

امسال عید با وجود تو یه حال دیگه ای دارم عزیزکم . چقد خوشحالم از اینکه تورو دارم به وجودت افتخار میکنم مامانی شماهم که شدی مجلس گرم کن . سرمهمونها رو گرم میکنی تا مامانی پذیرایی کنه قربونت برم که انقدر خوشگل و بانمک و خنده رویی که همه با دیدنت کلی کیف میکنن . این عکسهای لحظه تحویل ساله      اینم عکس دومین روز عید با بابایی ، هردو تیپ زدین برین مهمونی قربون جفتتون برم من ...
2 فروردين 1393