پسرک نازم تو این روزهای گرم تابستونی حسابی کلافه ای به زور غذا بهت میدم وقتی هم که میخوابی بالشتشت خیس میشه حتی زیر کولر !!! دیشب یهو نمیدونم چی شد ساعت 4 صبح یهو با جیغ و گریه از خواب پریدی بدون اینکه چشماتو باز کنی گریه میکردی بابایی هم فورا بغلت کرد و انقدر دورت داد و انقدر نازت کرد تا اروم شدی نمیدونم چت شده بود منو بابایی نفهمیدیم شاید خواب بد دیدی شاید از چیزی ترسیدی ؟؟؟!! نمیدونم ولی هرچی بود دلت نمیخواست تو اتاقت بخوابی انقدر نازت کردیم تا تو بغل بابایی خوابت برد بعد گذاشتیمت رو تخت بین خودمون تا نترسی ما خیلی دوستت داریم اصلا طاقت نداریم اشکتو ببینیم دیشب کم مونده بود منو باباحمید هردو بزنیم زیر گریه ، اخی دل نداریم جوجه ی خوش...